گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
حماسه حسینی
جلد سوم
اما موضوع دعوت مردم كوفه :


اين دعوت برای چيست ؟ قطعا برای قبول زمامداری و به دست آوردن قدرت‏
و مركز قرار دادن كوفه بود . كوفه سرباز خانه جهان اسلام بود . نامه‏ای كه‏
وجوه رجال و اشراف كوفه نوشتند ، بسيار محكم و اصولی بود كه در
يادداشتهای " نهضت حسينی " شماره 16 نقل كرديم : اما بعد فالحمد لله‏
الذی قصم عدوك الجبار العنيد الذی انتزی علی هذه الامة فابتزها امرها ، و
غصبها فيئها ، و تأمر عليها بغير رضا منها ، ثم قتل خيارها ، و استبقی‏
شرارها ، و جعل مال الله دولة بين جبابرتها و اغنيائها ، فعبدا له كما
بعدت ثمود . انه ليس علينا امام فاقبل لعل الله يجمعنا بك علی الحق
امام هم در جواب آنها ضمن ابلاغی كه به نام مسلم صادر می‏كند می‏نويسد :
« انی بعثت اليكم اخی و ابن عمی و ثقتی فی اهل بيتی . . . و لعمری ما
الامام الا العامل بالكتاب ، القائم بالقسط ، الدائن بدين الله » ( 1 ) .
در اين نامه تز امام راجع به حاكم و حكومت مشخص می‏شود ، و نشان می‏دهد
عنايت امام را به مسأله رهبری در درجه اول ، و اينكه بزرگترين منكر خود
يزيد است و پستی كه اشغال كرده است .
وضع امام از اين جهت عينا وضع پدرش علی ( ع ) است بعد از كشته شدن‏
عثمان كه آن حضرت اجتماع مردم را بر بيعت ، اتمام حجت برخود می‏داند با
اينكه قلبا مايل نيست از باب اينكه آينده را مبهم می‏داند و فرمود :
« فانا مستقبلون امرا له وجوه و الوان » (2) . . . و فرمود : « لولا حضور
الحاضر و قيام الحجة بوجود الناصر لالقيت حبلها علی غاربها و لسقيت‏
آخرها بكاس اولها » ( 3 ) .
اتمام حجت به معنی اين نيست كه حجت خدای عالم السر و الخفيات بر
مردم تمام شود « ليهلك من هلك عن بينة و يحيی
رب نجنی من القوم الظالمين 0 و لما توجه تلقاء مدين قال عيسی ربی ان‏
يهدينی سواء السبيل »( 1 ) .
اين جريان موسی بعد از آن بود كه به او اطلاع رسيد : « ان الملا يأتمرون‏
بك ليقتلوك فاخرج انی لك من الناصحين »( 2 ) .
ثالثا خود امام در جواب " ابوهرش ازدی " فرمود : « ان بنی‏امية قد
اخذوا مالی فصبرت ، وشتموا عرضی فصبرت ، و طلبوا دمی فهربت » ( 3 ) .
در جواب " فرزدق " فرمود : « لو لم اعجل لاخذت » ( 4 ) .
شيخ مفيد می‏گويد : و لم يتمكن من تمام الحج مخافة ان يقبض عليه بمكة
فينفذ به الی يزيد بن معاويه ( 5 ) .
" سرمايه سخن " می‏نويسد : عمرو بن سعيد بن العاص مأمور بود با عده‏ای‏
كه امام را بكشد . " طريحی " نوشته است كه سی نفر از شياطين بنی اميه‏
مأمور اين كار شده بودند . در يادداشتهای " نهضت حسينی " نمره 10 از
" مقتل خوارزمی " نقل

كرديم كه امام ضمن درد دل كتبی به ابن عباس می‏گويد : مرا در مكه آرام‏
نمی‏گذارند و از جوار حرم الهی مجبور به خروج می‏كنند . ابن عباس هم در
نامه‏ای كه به يزيد می‏نويسد و سخت او را ملامت و فحش كاری می‏كند ،
می‏گويد : شما به زور حسين را از حرم الهی اخراج كرديد .
ب - ارزش اين عاملها چقدر بود ؟ كداميك از اينها از نظر امام ، هدف‏
اصلی بود ؟ دو عامل اول هيچكدام قطعا تابع ديگری نبود يعنی فرضا امام‏
مورد در خواست بيعت هم واقع نمی شد ، به عنوان امر به معروف اعتراض‏
می‏كرد ، و فرضا اعتراض نمی كرد ، بيعت هم نمی كرد . بحث در مقدار
ارزش و اصالت عامل سوم است .
اينجا ممكن است كسی گمان كند كه عامل اصلی در اين جريان اين بود كه‏
امام می‏خواست زمام امور را به دست بگيرد ، دو جريان ديگر يعنی امتناع‏
از بيعت و اعتراض و انتقاد به نام امر به معروف و نهی از منكر مقدمه‏
اين كار بود . بديهی است كسی كه اوضاع را به نفع خود مساعد می‏بيند و قصد
زمامداری دارد ، هم نبايد بيعت كند زيرا زمينه خودش را خراب می‏كند ، و
هم بايد سوژه تبليغاتی عليه دستگاه داشته باشد و از آنها انتقاد كند ،
طبق شرائط آنروز يك اصل اسلامی به نام امر به معروف و نهی از منكر را
دستاويز قرار دهد . يعنی امتناع از بيعت و اعتراض به نام امر به معروف‏
، مقدمه رفتن به كوفه است . نتيجه اينست كه همان لحظه‏ای كه متوجه می‏شود
كه اوضاع مساعد نيست ، وضع خودش را از نظر آن دو جريان ديگر عوض كند ،
هم حاضر شود برای

بيعت ، و هم اينكه دست از اعتراض و انتقاد بردارد .
از كتاب آقای صالحی برمی آيد كه مطلب همينطور است ، در صورتی كه‏
چنين نيست . اشتباه بزرگ آقای صالحی همين است . امام نه حاضر شد به‏
بيعت و تسليم ، و خود گفته بود به هر حال من بيعت نخواهم كرد « و لو لم‏
يكن ملجا و لا ماؤی » ، يعنی خواه كوفه مرا بپذيرد و خواه نپذيرد بيعت‏
نخواهم كرد ، و هم اينكه پس از يأس از ياوری كوفيان نيز دست از انتقاد
نكشيد . خطبه‏های داغش را پس از برخورد با " حر " و اطلاع از وضع كوفه‏
ايراد كرد . بعد از اطلاع از شهادت " مسلم " يا " قيس بن مسهر " يا
" عبدالله بن يقطر " تازه اين آيه را می‏خواند : « من المؤمنين رجال‏
صدقوا ما عاهدوا الله عليه »( 1 ) . . . پافشاری امام پس از تغيير
اوضاع كوفه شايد بيشتر برای اين بود كه بفهماند امتناع از بيعت و هم‏
اعتراض و انتقادش مقدمه به قدرت رسيدن و تسلط بر كوفه نيست . و اما
اعلام انصراف امام ، فقط انصراف از رفتن به كوفه است نه از امتناع از
بيعت و نه از اعتراض و انتقاد و امر به معروف و نهی از منكر . برخلاف‏
عقيده صالحی ، ترك بيعت و اقدام به اعتراض امام منوط به زمينه كوفه‏
نبود كه با سقوط اين زمينه ، هم حاضر به بيعت شود و هم ترك اعتراض كند
. و خطر اعتراض را هم می‏دانست و به اثر اين اعتراض خونين هم واقف بود
، می‏خواست اعلام جرم خود را با خون بنويسد كه هرگز پاك نشود . و هم‏
اينكه راهی پيش نگرفت كه لااقل از كشته شدن فرزندان و يارانش جلوگيری‏
كند ، زيرا
فرضا بگوئيم خود را در خطر می‏ديد ، اصحاب و خاندان خود را كه قطعا در
خطر نمی ديد ، چرا حاضر شد آنها كشته شوند ؟ به علاوه چرا حتی پس از
برخورد با حر بن يزيد ، عبيدالله بن حر جعفی و ضحاك بن عبدالله مشرقی (
رجوع شود به تاريخ كه اين كار پس از برخورد با حر بوده است يا نه ) [
آنها را ] و مخصوصا بنی اسد را در شب عاشورا به همراهی و نصرت می‏خواند
؟
ج - آيا امام واقعا به مردم كوفه اعتماد و حسن ظن پيدا كرده بود و به‏
اصطلاح روی مردم كوفه حساب می‏كرد ، يا نه ؟ بعضی ها مثل " ابن خلدون "
و " قاضی ابن العربی " و بعضی ديگر و از آن جمله آقای صالحی ، عامل‏
اصلی را در نهضت امام ، وضع كوفه و دعوت كوفيان دانسته‏اند و قهرا فرض‏
كرده‏اند كه امام اعتماد پيدا كرده بود به وضع خود در ميان كوفيان ، آنگاه‏
اين جهت را بر امام عيب گرفته‏اند كه حسن ظن امام به مردم كوفه به موقع‏
نبوده است ، و يا مثل آقای صالحی گفته‏اند كه اعتماد امام به مردم كوفه و
حساب كردن روی آنها بجا بوده و لكن تغيير اوضاع ، غير قابل پيش بينی‏
بوده و از مجاری عادی ممكن نبود كسی چنين پيش بينی كند ، نظير تغيير
اوضاع در " احد " كه قابل پيش بينی نبود و از خطای تيراندازان جبل‏
الرماش پيدا شد .
بديهی است كه اگر عامل اصلی نهضت امام ، دعوت كوفيان می‏بود ، امام‏
می‏بايست احتياط بيشتری می‏كرد و نصيحت ابن عباس را به كار می‏بست و
اعتماد نمی كرد . اما حقيقت اينست كه امام هيچگونه اعتمادی به كوفيان‏
نكرده است . مكرر افرادی گفتند كه قلوبهم معك و سيوفهم عليك . خود

امام هم فرمود : « لا يخفی علی الامر » . در جواب " فرزدق " فرمود كه‏
اگر كارها بر وفق آنچه می‏خواهيم انجام گيرد خدا را شكر می‏كنيم « و ان حال‏
القضاء دون الرجاء فلن يتعد ( يعتد ) من كان الحق نيته و التقوی سريرته »
( 1 ) . به علاوه از امام جمله‏هائی شنيده شده است در بين راه كه نشان‏
می‏دهد امام اين سفر خود را سفر سلامت نمی‏دانسته است . اگر خطبه « خط
الموت علی ولد آدم » . . . و جمله : « و ان من هوان الدنيا ان رأس يحيی‏
بن زكريا اهدی الی بغی من بغايا بنی‏اسرائيل ، » ( 2 ) و همچنين خواب‏
معروف « ان الله شاء ان يراك قتيلا » ، يا : « ان لك درجة عندالله لن‏
تنالها الا بالشهادش » اصل قابل اعتمادی داشته باشد كه ديگر مطلب خيلی‏
واضح است .
د - آيا امام از اول به قصد كربلا حركت كرد يا نه ؟ و اگر فرضا به قصد
كربلا حركت نكرد ، آيا به قصد كشته شدن و با علم به كشته شدن حركت كرد
يا نه ؟
از نظر تاريخی نمی‏توان اثبات كرد كه امام به قصد كربلا و يا با علم به‏
كشته شدن حركت كرد ، بلكه از نظر تاريخ كه ظواهر قضايا را نقل می‏كند ،
امام به طرف كوفه و قصد كوفه حركت كرد و در اثر برخورد با " حر " و
اجازه ندادن " حر " كه امام از حوزه عراق خارج شود و حاضر نشدن امام كه‏
تحت الحفظ " حر " به كوفه برود ، راهی را به طرف غرب و چپ جاده‏
پيش

گرفتند تا رسيدند به كربلا ، و بعد در اثر نامه ابن زياد در آن محل متوقف‏
شدند . و از نظر علم به كشته شدن هم تاريخ جز مخطور بودن و غير قابل‏
اطمينان بودن اين سفر را اثبات نمی كند .
در عين حال اين جهت منافات ندارد با جهت ديگر و آن اينكه امام در
يك سطح ديگری كه سطح معنويت و امامت است ، می‏دانسته كه عاقبت به‏
كربلا نزول خواهد كرد و در همانجا شهيد خواهد شد .
ه - امام پس از برخورد با " حر " و در كربلا در چند جا اعلام انصراف‏
كرده است . اين اعلام انصراف به چه معنی است ؟ قبلا گفتيم كه اعلام‏
انصراف امام ، انصراف از رفتن به كوفه و از داوطلبی از تشكيل حكومت‏
كوفه بود نه از انصراف از دفاع مقدس امتناع بيعت ، و نه انصراف از
قيام مقدس اعتراضی امر به معروف و نهی از منكر . بر خلاف عقيده آقای‏
صالحی ، امام پس از سقوط كوفه ، از دو هدف ديگرش دست برنداشت و
امتناع از بيعت و همچنين اعتراض به حكومت را تنها در زمينه زعامت‏
مفيد نمی‏دانست ، به خطر ايندو هم كاملا واقف بود ولی می‏خواست پيام خود
را و اعلام جرم خود را و جواب " نه " به بيعت را با خون خود بنويسد كه‏
هرگز پاك نشود .
و - بديهی است كه از نظر عامل دعوت كوفيان ، قيام امام يك قيام‏
ابتدائی است ، بلكه از اين جهت اقدام برای به دست گرفتن زمام امور
است و تنها جنبه شورش بر ضد حكومت برای تضعيف يا اصلاح نيست . يعنی‏
طبق عامل نهی از منكر ، هدف بايد اصلاح باشد خواه به صورت تضعيف يا
سقوط حكومت ، و خواه به
صورت اصلاح حكومت .
ز - معلوم شد به موجب هر يك از اين عاملها امام يك وظيفه مخصوص‏
دارد . و ضمنا معلوم شد كه به اعتبار هر يك از عاملها نهضت امام ارزش‏
مخصوصی پيدا می‏كند . به موجب عامل دعوت و احتمال موفقيت كه حداكثر 50
درصد است ، ارزش نهضت همينقدر است كه امام با پيدايش يك فرصت‏
احتمالی ، نمی نشيند و فرصت را از دست نمی دهد ، و ضمنا نظر و تز امام‏
راجع به حكومت كه در نامه به اهل كوفه توسط مسلم و در خطبه بيضه پيدا
است ، روشن می‏شود . و از نظر عامل بيعت كه تا آنوقت حتی مردم كوفه‏
اعلام نصرت نكرده بودند ارزش كار امام در اين حد است كه تقاضای يك‏
حكومت نيرومند و خونخواری را برای بيعت نمی‏پذيرد و حاضر می‏شود خونش را
بريزند و بيعت نكند . به موجب اين عامل اگر حكومت كاری به او نمی‏داشت‏
و از او چيزی نمی خواست ، امام هم كاری به كار آنها نداشت ، و به موجب‏
عامل اول اگر مردم كوفه اعلام آمادگی نمی‏كردند ، امام ياغی نمی‏شد و بسا كه‏
بيعت هم می‏كرد . به هر حال عامل امتناع از بيعت ، ارزش بيشتری از عامل‏
پذيرش دعوت دارد زيرا در عامل پذيرش دعوت ، چند در صدی احتمال جان به‏
سلامت بردن به علاوه موفقيت در زمامداری و ساقط كردن حريف وجود دارد ولی‏
در عامل امتناع از بيعت در روزهايی كه شروع شد احتمال قريب به يقين‏
كشته شدن بود . اما عامل امر به معروف و نهی از منكر كه خود امام هم‏
زياد به آن استناد كرده و در آن موارد نامی از امتناع بيعت يا پذيرش‏
دعوت نبرده است ، از هر دو عامل اول ارزش بيشتری دارد
زيرا به موجب اين عامل به هر حال امام خود را با حكومت وقت درگير كرده‏
است و اين درگيری از نوع هجوم بوده و از طرف خود او شروع شده است نه‏
از ناحيه مردم و نه از ناحيه حكومت . به موجب اين عامل ، امام ، مهاجم‏
و معترض است نه مدافع ، كارش عمل ابتدائی است نه صرفا عكس العمل‏
منفی در مقابل تقاضای بيعت و يا عكس العمل مثبت در مقابل تقاضای‏
همكاری برای تشكيل حكومت . به موجب اين عامل خواه حكومت بيعت بخواهد
و يا نخواهد ، او معترض و طرفدار تغيير وضع موجود است . خواه مردم كوفه‏
او را بپذيرند و ياری كنند و يا نپذيرند و ياری نكنند ، باز هم او معترض‏
و طرفدار تغيير است . و از اين نظر است كه فوق العاده ارزنده است و
درس است و آموزنده است .
پس اين سه عامل ، هم از نظر وظيفه و عكس العملی كه برای امام ايجاب‏
می‏كند ، و هم از نظر ارزندگی و اهميت و قابليت بزرگداشت ، و هم از نظر
آموزندگی و درسی با هم تفاوت دارند ، و چنانكه قبلا مكرر گفتيم ، از نظر
اين منطق ، انقلاب است و امام طرفدار توسعه انقلاب است